loading...
مجله ی موبایل تابستانیها
دانلود نسخه ی تیرماه(اولین نسخه) ماهنامه ی تابستانیها

این نسخه کاملا از همه ی لحاظ کامل بوده و دارای هیچ کم و کسری نمی باشد.تمامی متون این ماهنامه بسیار جذاب و خواندنی هستند هم چنین شما می توانید در ماه بعدی قالب این ماهنامه را به رایگان دریافت کنید.



این ماهنامه شامل بخش های زیر می باشد که اگر تمایل داشتید می توانید از طریق پنل ارتباط با ما در زیر وبسایت بخش های مورد علاقه ی خود را هم به آن اضافه کنید.


کلام اول

 از تیر ماه چه خبر؟؟؟

 پیامک های خوندنی!

 یه کم بترسیم!

 بیا سرگرم شیم.

 اشعار خوندنی فارسی!!!

 داستان بخونیم!

 از هنرمندان چه خبر ؟!

 از فیلم های جدید چه خبر ؟!

 از بازی های کامپیوتری چه خبر ؟!

 دنیای جالب موبایل.

 دنیای جالب رایانه.

 بازی و نرم افزار های جالب موبایل!!

 چه خبر از دنیای ورزش؟

 چه خبر از دنیای موسیقی؟

 اخبار به روایت تصویر!

 تصاویر دیدنی و جالب!

 کل کل دختر پسرا!!

 مصاحبه ی اختصاصی!!

 سایر مطالب.

 کلام آخر


لینک دانلود: برای دانلود کلیک کنید

سامان بازدید : 215 جمعه 05 خرداد 1391 نظرات (0)

>سال ۱۲۳۰:
>مرد : دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمیشم…. !!!

>زن : آقا حالا یه غلطی کرد شما ببخشید !!! نا محرم که خونمون نبود . حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده…!!!

>مرد: بلند خندیده ؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. !!! نخیر نمی شه باید بکشمش… !!!

>– بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه…

>سال ۱۲۸۰:
>مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی ؟ می کشمت تا برات درس عبرت بشه. یه بار که
بمیری دیگه جرات نمی کنی از این حرفا بزنی !!! تو غلط می کنی !!! تقصیر
من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده. حالا واسه من میخوای
درس بخونی؟؟؟

>زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها ! شکر خورد. !!! دیگه از این مارک شکر نمی خوره. قول میده…

>مرد( با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدون درد می کشمت… !!!

> بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه…

>سال ۱۳۳۰:
>مرد: چی؟ دانشسرا ؟؟ (همون
دانشگاه خودمون) حالا می خوای بری دانشسرا؟ می خوای سر منو زیر ننگ
بکنی؟ فاسد شدی برا من؟؟ شیکمتو سورفه (سفره) می کنم…

>زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنین. خدا نکرده یه وخ (وقت) سکته می کنین آ…

>مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اینو امشب نکوشم (نکشم) دیگه فردا نمی تونم جلوی این فسادو بیگیرم . یه دانشسرایی نشونت بدم که خودت کیف کنی…

> بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه…

>سال۱۳۸۰:
>مرد: کجا ؟ می خوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم مترم پارچه نبردن و
وقتی می پوشیشون مثه جلیقه نجات پستی بلندی پیدا می کنن) و شلوارک (از
این شلوار خیلی برموداها) بری بیرون؟ می کشمت. من… تو رو… می کشم…

>زن: ای آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا)

>مرد: من… اینطوری نیستم. دختر لااقل یه کم اون شالتو بیار جلوتر. نه… نه… نمی خواد. بدتر شد. همون بالا ببندیش بهتره… !!!

>سال ۱۴۰۰:
>زن: دخترم. حالا بابات یه غلطی کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت می پره. آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر می شه آ مامی.
باباتم قول می ده دیگه از این حرفا نزنه…

>بالاخره با صحبتهای زن، دخترخونه از خر شیطون پیاده می شه و بابای گناهکارشو میبخشه

سامان بازدید : 223 جمعه 05 خرداد 1391 نظرات (0)

روز ها از پی هم می گذرند...
در طی کل زمان،لحظه هایی بی امان
که همانند گدایان جهان دربه درند
هیچکس یادش نیست،عمر هامان کوتاست...
مردمان می گویند:کاش امروز چو باد در گذرد،فردا پا بر جاست.
لیکن ای صاحب هوش،گر تو خواهی که شود کل جهان،
به تماشای سر و روی جمالت مدهوش...
قدر ایام بدان!لحظه ها را تو بخوان.
کار امروز به فردا منداز...
شاید آید روزی،روز دنیا سوزی...
که نیاید پس از آن،روز فردایی باز،
لحظه ها می گذرند...
در همین نزدیکی،مردمان هم چو غزالی لرزان
که فراریست ز دست صیاد...
به گمانم بی دلیل در به درند.
کاش این مردم ما،مردم ناآگاه،
عاقبت دریابند،ارزش این ایام،هست هم سنگ طلا
پس بدان ارزش وقت،ارزش ایام را...
و یقین داشته باش،که اگر حتی تو...
جامه از تن بدری،بازگشت در کار نیست،
باز ناید این زمان،
پس همین را تو بدان،قدر این اوقات را،با دل و جانت بدان...


"محمد زبیری"

سامان بازدید : 195 جمعه 05 خرداد 1391 نظرات (0)
پیر مردی غمگین...
لب رودی تشنه،از پی بی آبی،در تامل مغروق،انتظار آب است...
گر بیاید آبی پیرمرد شاداب است...
ولی افسوس چه حیف...
نیست آبی دیگر،در همان نزدیکی،مردمانی نادان
از برای دل خود،سختی و مشکل خود
بر سر آب زلال ، راه را می بندند،بر سر آب خدا...
مردمان را گویی،که ز پیر بیزارند،
وقتی آن پیر غریب،ناله ای سر بدهد،
ملک العرش زمان،صاحب هر دو جهان
با عذابی بی امان...
خانمان هاشان را ، از سر راه غریب، نیست و نابود کند
یا به کل دود کند...
نیست منعی دیگر...
بر سر آب روان.
لعل های پیرمرد،تر شود از آب رود
پر شود در آن دیار،آب های چشمه زود
ولی افسوس دگر،نیست جان در پیکر،
آری آن پیر نحیف،عارف روی لطیف،
چه بسا شاداب است...
از همان آب زلال،او کنون سیراب است،
در مکانی دیگر،که به آن می گویند:
مردمان باغ بهشت...
خوش به حال آن پیر...

عارف و مرد دلیر...


"محمد زبیری"

پنل ارتباطی شما با ما

شما می توانید از طریق شماره ی زیر با ما از طریق پیامک در ارتباط باشید و نظرات و انتقادات و پیشنهادات خود را با ما در میان بگذارید.

ایمیل


همچنین می توانید از طریق ایمیل زیر با ما از طریق پست الکترونیک در ارتباط باشید.


لینک باکس

تعداد صفحات : 7

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    انتخاب وبلاگ برتر
    آمار سایت
  • کل مطالب : 19
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 8
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 23
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 29
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 72
  • بازدید ماه : 64
  • بازدید سال : 2,082
  • بازدید کلی : 30,338
  • مجله ی تابستانیها!


    مجله ی موبایل تابستانیها به صورت رایگان در چهار ماه از سال (ماه های تیر ،مرداد،شهریور و مهر ماه) در اختیار شما جهت دانلود در همین وبلاگ قرار می گیرد و شما می توانید این مجله را برای تلفن همراه خود دانلود کنید.این ماهنامه در قالب سه سیستم عامل آندروید ، جاوا و سیمبیان آماده ی دانلود می باشد.